محل تبلیغات شما



مادر در باران آمد.

من توت دوست دارم.

باب تاب را با دست بست.

ابر، باد، باران آمد.

سام با اسب در باران آمد.

آن ابر نم نم باران داد.

سارا در دست نان دارد.

اسد در باران آرام آرام آمد.

سامان در سبد نان، اَنار، سود دارد.

آ ا ـ سـ س ـ مـ م ـ بـ ب ـ نـ ن ـ


ایـ یـ ی ای ـ ایران ـ اَمین ـ ایرانی ـ امیر ـ آبی ـ

آباد آباد ـ ایران آباد.

بیدار بیدار ـ ایرانی بیدار ـ

امیر با امین بَرادر است.

امین درس را دوست دارد.

سام با ادب، ایرانی است.

ابر در آسمان ایستاد.

سارا در سینی سیب دارد.

مادر در سبد انار، توت، سیب دارد.

امیر انار بر می دارد.

 


یکی بود. یکی نبود. در کنار جنگلی انبوه برکه ای بود که در آن یک قورباغه زندگی می کرد.

هنوز مدت زیادی نبود که قورباغه به دنیا آمده بود.

اول خیلی کوچولو بود. اما حالا داشت کم کم بزرگ می شد.

چند روز بود که مرتب از توی آب به بیرون سرک می کشید. انگار دلش می خواست ببیند بیرون چه خبر است. خوب اینطور که نمیشد. او از داخل برکه نمی توانست همه جا را ببیند.

بلاخره تصمیمش را گرفت و یکروز صبح که هوا آفتابی بود با یک جست از برکه بیرون پرید.

چند بار بالا و پایین جست و وقتی که فهمید می تواند راه برود، فکر کرد بهتر است وقت را از دست ندهد و هر چه زودتر به گردش بپردازد.

بچه ها اگه دوست دارین این کتاب رو دانلود کنید وگوش کنید حتما به سایت

http://www.istgahekoodak.ir/

مراجعه کنید


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علوم تربیتی ترین ها